زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام قبل از شهادت
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت از بال من شکـسته تـرین آفرید و رفت خـون گـلـوی زیر فشـارم که تازه بود با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صـدای بندگی ام را شنید و رفت راضی نشد به بالـش سختی که داشتـم زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظـلمـتی که بـود با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت روزم لگـد نخـورده به آخر نمی رسـید با درد بود اگرشب و روزم رسید و رفت دیـروز صبـح با نـوک شـلاق پـا شـدم پلکم به زخم رو زد و درخون طپید و رفت تابـوت از شکـستگی ام کار می گـرفت گاهی سـرم به گوشۀ دیـوار می گرفت |